هنر و سرگرمیادبیات

ولادیمیر بوگومولوف، "ها Zosia": خلاصه

"این حس بسیار ضروری از بزرگ، تمیز، خوب است، و بالاتر از همه بین مردان و زنان ..." - یک بار I. بوگومولوف گفت. "ها Zosia" (خلاصه در زیر آورده شده) - داستان در مورد. شخصیت به یاد می آورد ملاقات با دختر است، بیدار در او احساسات روشن و صادقانه.

در عقب، تحت بیالیستوک

عمل در طول جنگ جهانی دوم در لهستان صورت می گیرد. باقی مانده گردان به طور غیر منتظره از جلو در روستای نوا پنل Dvur ارسال می شود. فرض بر این بود که به زودی تقویت خواهد شد آمده است، و در حالی که مردان زمان داده شد تا استراحت کند. بازیگری فرمانده گردان که در آن زمان ویکتور Baikov، و رئیس ستاد - قهرمان داستان، او راوی است. در مقدمه بوگومولوف گفت: به تازگی، در اختیار هر دو شرکت گوگل بود، و در حال حاضر باید به سازماندهی سربازان زمان رایگان برای نگه داشتن نظم و انضباط و آمادگی.

"ها Zosia" (خلاصه ای از داستان شما در حال خواندن) در ادامه توصیف صبح ژوئیه. رئیس ستاد، خواب از طریق دو روز، صبحانه، حجم esenina به دست گرفت و به کنار رود رفت. وجود دارد، برای سه هفته اول شستشو و شسته شوند. سپس، در انتظار برای لباس به خشک، تبدیل خوشحال خواندن شعرهای مورد علاقه. ناگهان او احساس که کسی در حال تماشای او. فراتر از درختان یک دختر با شکل خوب، که بلافاصله ناپدید شد ایستاده بود. قهرمان احساس دست و پا و با عجله در شلوار قرار داده است. او خود تفکر است که او می خواهد برای دیدن غریبه دوباره، اما او به نظر نمی رسد.

ورود فرمانده تیپ

خلاصه داستان "Zosya" شرح بوگومولوف ادامه ملاقات با سرهنگ آنتونوف. رئیس ستاد سر و صدا از ماشین، که در آن نشسته فرمانده تیپ شنیده. او بلافاصله به یاد که ویکتور و زمان هنوز خواب است، چرا که بلافاصله لباس پوشیدن و با عجله به روستا، امید به نگه دارید تا قبل از آنتونوف. اما او یک مرد جوان در حال حاضر در حیاط ملاقات کرد. او ظاهر شد و فرمانده گردان، خواب آلود چشم و لباس پوشیدن و در شکل نیست. سرهنگ متنفر طولانی: کارفرمایان خواب و یا خواندن شعر، بدون گارد، سربازان خود را. علاوه بر این، برنامه عمل در صورت حمله دشمن، و مقالات دیگر وجود دارد - آنها به حال آماده سازی رئیس ستاد. ویک reproachfully در دستیار نگاه کرد، اما بهانه نیست. اما آنتونوف دستور داد برای اصلاح همه در یک ساعت و چپ. بنابراین در اولین روز از بقیه گردان در محصول که بوگومولوف ( "ها Zosia") نوشت آغاز شد. خلاصه ای از جلسه با آنتونوف را می توان با این واقعیت است که ده دقیقه بعد رئیس کارکنان سعی در مرتب کردن بر اساس مدارک تکمیل شده است. و ویک، تنبیه ساعت، به واحد رفت.

ناهار در خانم جولیا

مبارزه با حدود ظهر، شاد و پر انرژی بازگشت. او گفت که سربازان پخته شده یک وعده غذایی فوق العاده، و ارائه به طبخ کوفته. به زودی منظم سمنوف کردم گوشت و آرد و ویکتور با صاحب حیاط، جایی که آنها ایستاده بود، ملاقات کرد - خانم جولیا. دختر او، ها Zosia - تا غریبه به نام - چرخید در حیاط، جلب توجه از قهرمان.

ناهار معلوم شد به شهرت، بوگومولوف ایوان گفت. ها Zosia (خلاصه در جزئیات آنچه اتفاق می افتد توصیف نیست) با سمنوف و راویولی و Vitka nalepili. خانم جولیا سالاد قطعه قطعه. و پسر عموی او bembera به ارمغان آورد. رئیس ستاد در گذشته بود. در شام صحبت کردن در مورد زندگی لهستانی تحت آلمان، ما به انتشار سریع نوشید. استفان، که در روسیه خدمت کرده است، علاقه مند به وضعیت در این کشور بود - بنابراین شما می توانید یک محتوای داستان کوتاه را ارسال کنید.

ها Zosia (بوگومولوف باعث می شود شخصیت محوری از حوادث) نشستن در مقابل رئیس ستاد. او هنوز جوان است و نسبتا کم از طبیعت، کمی ترس به آن نگاه کنید. با این حال، گره ای در حال انجام کار خود، و در برخی از نقطه قهرمان تصمیم گرفت با او حرف بزنند، و حتی شروع به خواندن شعر است. به خاطر شجاعت بیشتری نوشید شیشه ای یکی دیگر از ودکا، و پس از آن بلافاصله مست، پایین در خیابان با یک ایوان افتاد و صورت خود را خاراند. در پایان، او بر روی یونجه وضع و به خواب رفت. این کامل شرح شکست برای قهرمان از روز بوگومولوف ایوان.

"ها Zosia": خلاصه ای از وقایع پس از آن

در صبح رئیس ستاد یک بار دیگر پشت اسناد کردم و تمام روز کار می کرد، متوقف کردن تنها برای ناهار و کوتاه گفتگو با از vitya. چند ساعت بعد او را پر از مراسم تشییع جنازه، انجامشده مرگ دوستانشان. گاهی اوقات ها Zosia وجود دارد، اما این مرد جوان شرمنده به او نگاه کنم. و در شب، زمانی که کلبه خانم جولیا شنیده ام صدای و آواز با یک گیتار شد، او تصمیم به ماندن به تنهایی و برای دیدار با دختر افتخار. و او نمی آمد سر خود را، و تجربه یک احساس دردناک در قفسه سینه. او شروع به بازی آکوردئون، که به شخصیت خانم خانه جلب شد. قادر به ایستادن، او را به کلبه رفت، ها Zosia تنظیم به دعوت به رقص است. اما مرد جوان نا امید شده بود. دختر خندان با Vitka رقصید بود، و او به او گفت چیزی شاد.

قهرمان رفت و برگشت و تمام من نمی توانستم بخوابم، چرا که او احساس ناراضی است. "او در مورد من اهمیتی نمی دهند، و فردا او را در مورد آشنایی ما فراموش کرده ام،" - او فکر می کردم. در صبح، من یاد گرفتم که دختر شکست در مورد گیتار Vitka که او می خواست به او بوسه. بنابراین به پایان می رسد داستان روز دوم نووی پنل Dvur در بوگومولوف.

"ها Zosia": خلاصه ای از صحنه خداحافظی

در روز سوم آمد برای رفتن به جلو. خورده به سرعت. ویک عبوس و شوم است. ارسال فرمان رئیس ستاد. او در حال پخش است برای زمان، امیدوار برای آخرین بار برای دیدن به فرار در جایی ها Zosia. این مورد زمانی که انتظار غیرممکن بوده است آمد. دختر به قهرمان آمد و او نامه ای دست و سپس در آغوش گرفت و بوسید. رئیس ستاد از پاکت نامه ها Zosia یک عکس با اعلان عشق پیدا شده است.

سال گذشته است، اما قهرمان و می تواند دختر لهستانی، کسی که با او به مدت سه روز به حال شناخته شده را فراموش نکنید - محصول کامل بوگومولوف. ها Zosia (خلاصه ای از داستان شما را خوانده) به نماد مرد در حال حاضر بالغ از چیزی مهم و منحصر به فرد باقی مانده بود، که به دلیل بی تصمیمی او در زندگی اش از دست رفته بود.

Similar articles

 

 

 

 

Trending Now

 

 

 

 

Newest

Copyright © 2018 fa.atomiyme.com. Theme powered by WordPress.