هنر و سرگرمیادبیات

خلاصه: "دختر بخارا است." Ulitskaya

امروز ما خواهد بود داستان، که نوشته شده است Ulitskaya مردم بحث - "دختر بخارا" خلاصه داستان از کار خواهد شد بعد معرفی شده اند. ما را به نکات کلیدی داستان را توضیح دهد.

راز

بنابراین اجازه دهید ببینیم که چه چیزی در داستان خود L. Ulitskaja نوشت - "دختر بخارا" خلاصه اجرایی باید با یک شرح زندگی در Moscow آغاز خواهد شد، zakoulochnoy، مش، که در آن اسرار خانواده وجود نداشت. هیچ حریم خصوصی وجود ندارد، زیرا هر پچ برای همه شناخته شده بود. در این زمان، سر و صدا از رسوایی در سمت راست متعادل کننده شده توسط آکوردئون از سرگرم کننده است.

دکتر

ما در ادامه به شرح طرح کار می کند "دختر بخارا". خلاصه آشنایی ادامه با دکتر قدیمی. او در جناح زندگی می کردند. داستان در اواخر ماه مه سال 1946 آغاز، زمانی که آنها همه آنها به مقصد شد بازگشت. "اوپل کادت" سوار به حیاط، در خانه دکتر را متوقف کرد. من در را باز. از ماشین آمد یک نماینده از پزشکی خدمات در رتبه عمده. با آن معرفی می کنیم کار بیشتر "دختر بخارا". خلاصه اجرایی باید به ذکر است یک زن جوان که در خارج از درب خودرو دیگر آمد ادامه خواهد داد. او یک فرد از زیبایی شرقی بود. پنجره چهره ظاهر شد. همسایه در حیاط ظاهر شد. در بالای ساختمان آویزان فریاد پیروزی: "دیما تماس است."

ملاقات

در ادامه با خلاصه ما. "دختر بخارا" داستان صحنه، که در دروازه، که در آن یک عمده با همراه خود وجود دارد رخ می گوید. او سعی کرد به باز کردن درب کورکورانه. در این مرحله، مسیر به دیدار با آنها در عجله اندرو Innokentievich - دکتر قدیمی. عمده به کشورهای همسایه تبدیل شده است. او آنها را تکان داد. پدربزرگ پا به جلو و او را در آغوش. زیبایی با چشمان سیاه و سفید مشابه از پشت.

بخارا

گام بعدی در قسمت بعدی این کار است، و در حال حاضر ما در خلاصه آن نگاه کنید. "دختر بخارا" - یک نام شانس انتخاب نمی شود. این نامی است که حیاط زیبایی ناشناس است. او دیگر دیدگاه مردم را تحمل کند، اما کشورهای همسایه را از دست ندهید این فرصت را از راه رسیدند و در پنجره نگاه کنید.

روابط

این توصیف غالب در فضای خلاصه داستان ما ادامه خواهد داد. "دختر بخارا" داستان از همسایگان بد ضعیف، نسبت به خانه یک دکتر غنی می گوید. با این حال، اشرافی صاحبان تا حدی معذور است. واقعیت این است که منطقه زن پیر، که نمی خواهد به دکتر شناخته شده، نوزاد را به او شناخته شده نیست. با استفاده از این درمان همواره کاملا رایگان است. این رویکرد بسیار یک سنت خانواده، وسواس بود. آندری Innokentievich پدر مشغول به کار به عنوان یک امدادگر نظامی، و پدر بزرگ خود یک پزشک هنگ بود. پسر تنها از تب حصبه درگذشت، آلوده در سربازخانه. او یک دکتر جوان بود، و در پشت یک کودک به سمت چپ یک ساله. پدر بزرگ و خود را مطرح. 5 نسل از یک خانواده یکی از ویژگی های ارثی دریافت کرده است. مردان قوی و بلند زندگی داده شد تنها یک پسر، هر چند این واقعیت آن را نشانه از بالا بود. دانستن در مورد چنین maloplodii دختر اندرو Innokentievich در با انتظار بود. در حالی که دیمیتری در نوسانات بین که آیا برای قبول بخش در بیمارستان شهرستان یا رفتن به بخش های مرتبط با آکادمی پزشکی نظامی، و پس از آن به لنینگراد بود. همسر او فوق العاده مشتاق است و دقیق و پر زحمت به خانه برد. فشرده پاشا - بیمارستان پرستار است. نزدیک به بیست سال او اقتصاد دوکتوروا منجر شده است.

آخر

ما همچنان به بحث در مورد کاری که نوشت Ulitskaya مردم - "دختر بخارا" شرح خلاصه قسمت آخر از داستان ادامه خواهد داد. بخارا صورت گرفته کارهای خانگی را گرفت. به عنوان یک نتیجه، ناخواسته صدمه دیده ورودی پاشا. به او رفت دکتر. او را متقاعد به بازگشت. علا نوزاد دختر ضعیف است. لیودمیلا به نام او. شش ماه بعد، آن را به هر کس که کودک اختلالات تکاملی روشن شد. پس از بازرسی Klosovskiy علمی تشخیص داده شود، که به نظر سندرم داون. مراقبت علا دختر خود را با عشق. دیمیتری عرض پوزش در مورد بدبختی. عسل دوست داشت زمین را با آب رقیق کرده و سپس در نتیجه حفاری به گل و لای. دمیتری طور مداوم در فعالیت باقی ماند. آمدن به خانه همیشه احساس بزرگ ناامیدی. او خود را از همسر خود فاصله گرفت. از دست داده میل به حتی او را نگه دارید. پرستاران آن - دمیتری عاشق تامارا Stepanovna شود. او می گوید آل، آن را از بین می رود. پاشا به جناح برای اقامت دائم منتقل شده است. عزیزم از پدرش را فراموش کرده. بخارا کار به عنوان یک پرستار آغاز شده است. پدر پول انتقال ایمیل. دختر و همسر خود را در همه مراجعه کنید. عزیزم دوران کودکی طولانی و شاد بود. او به زودی از کارت های دست گل و برگ را کاهش دهد، آنها پس از آن در یک برگه جداگانه کاغذ چسب. افتخار نشان داده آثار مشابه Pasche و مادر است. بخارا آرایشی شروع به ناپدید می شوند. او در مورد بیماری خود می دانستند، اما برای رفتن به یک متخصص صراحت رد. همراه با Milochka بخارا در خانه بازدید کردند. به ارمغان آورد یک چمن خاص است. او پخته شده است. به او گفته شد که در این راه او را قادر به زندگی می کنند شش سال دیگر. Milochka سعی کردم به عادت به زندگی است. است منجر به یک مدرسه ویژه، من آموزش داده به پوست سیب زمینی، به صحبت. در 17، او کفش با پاشنه داد. میلا کار در یک کارگاه محلی خرید و فروش پاکت چسب آغاز شده است. دختر بخارا تصمیم به ازدواج. و سپس به خانه به مردن. به زودی من با برمن ملاقات کرد. معلوم شد که او بیمار و همچنین عزیزم بود. ازدواج کرده بودند. به زودی او بخارا را ترک کرد. او 5 روز بعد درگذشت. عزیزم و گرگوری خوشحال بودند. این نتیجه گیری خلاصه ما. "دختر بخارا" - یک داستان فوق العاده لمس کردن، که سزاوار توجه همه است.

Similar articles

 

 

 

 

Trending Now

 

 

 

 

Newest

Copyright © 2018 fa.atomiyme.com. Theme powered by WordPress.